دسته بندی

عزاداران بیل

عزاداران بیل

«عزاداران بیل» داستان مردمی است که در سرزمینی بی‌نام و نشان زندگی می‌کنند. «غلامحسین ساعدی» با نوشتن این کتاب و حکایت مرموز و عجیب، توانسته هنر و مهارت خود را در سبک رئالیسم جادویی در ادبیات ایران به اثبات برساند. کتاب شامل هشت داستان کوتاه است که ظاهراً با هم ارتباط خاصی ندارند و هر کدام خط داستانی خاص خودش را دارد. اما رشته‌های نامرئی و باریکی این داستان‌ها را به هم مرتبط کرده است. لازمه‌ی درک شخصیت‌ها و اتفاقات، خواندن تمام داستان‌ها است. هر یک از این داستان‌ها را می‌توان جداگانه خواند، اما نویسنده طوری این روایت‌ها را تدوین کرده که هر کدام مثل تکه‌های یک پازل، در پایان کنار هم قرار می‌گیرند و تصویر کاملی از معنا و مفهوم کل کتاب به مخاطب می‌دهند.
برای خرید این کتاب کلیک کنید.

به نظر جمال میرصادقی دیگر نویسنده ایرانی و منتقد ادبی، منبع الهام ساعدی نقاب مرگ سرخ اثر ادگار آلن پو بوده است. از روی داستان چهارم این مجموعه فیلمنامه گاو نوشته شده است. مشدی جبار، مشدی صفر، کدخدا، اسلام، مشدی حسن شخصیت های اصلی این داستان اند.
بار تجربه های تلخ و بغرنج مردمان یک روستای دورافتاده. روستایی که انگار سایه ی شومی در زیرش پهن شده و هر از چند گاهی روستاییان رو به نیستی و طرد فرو میبره. جو داستان ها تاریک و غم زده است و بعضاً ترس از فلاکت را می‌توان در چهره و حرف‌های مردمانش حس کرد، آن هم از نزدیک. مردمانی که گمان می‌کنند تمام مشکلاتشان از سر این قضیه است که به میزان کافی عزاداری نکرده‌اند و علت تمام بلاهای وارده بر روستایشان را کوتاهی در عزاداری می‌دانند که باعث شده که امامان و معصومین از دست آنها ناراحت شوند. و همین نکته ای است برای انتخاب عنوان این اثر. این در حالی است که در یکی از داستان ها علاقه به این عمل حتی باعث پایان ناخوشایند دیگری هم شده است.

در «قصه هشتم» کتاب عزاداران بیل زندگی و ترک دیار مشهدی اسلام، تنها گاری‌چی و ساززن ده به تصویر کشیده شده است. راوی مردی مهربان بود که با یک اسب و بز و یک گاری و ساز به تنهایی زندگی می‌کرد. روزی از ده سیدآبادی دو نفر از طرف شاه‌تقی به دنبال او می‌آیند تا در روز عروسی پسرش ساز بزند و آواز بخواند و مشهدی اسلام با اجازه کدخدا می‌رود و پسر مشهدی صفر، که مردی پست بود نیز به همراه او می‌رود.
در شب عروسی مشهدی اسلام ساز می‌زند و می‌خواند. در فرصتی که مشهدی اسلام برای دیدن اسب بیمار مشهدی رقیه، زنی بیوه که قسم خورده بود ازدواج نکند، می‌رود، دو مرد سیدآبادی و پسر مشهدی صفر در حالی که شاهد این ماجرا بودند، داستان را به گونه‌ای دیگر می‌سازند و پسر مشهدی صفر آن را به گونه‌ای برای اهل بیل تعریف می‌کند و باعث رسوایی مشهدی اسلام می‌گردد.
مشهدی اسلام که به ده برمی‌گردد اتفاقی صحبت‌های اهالی را می‌شنود. او لباس عزاداری می‌پوشد و خانه خود را گل می‌گیرد و ساز خود را برداشته و ده بیل‌ را ترک می‌کند و به شهر می‌رود و در پیاد‌ه‌روهای شهر مشغول ساززدن می‌شود.

برای مشاهده‌ی همه‌ی کتاب‌ها از ادبیات ایران کلیک کنید.